اولین کتابی که سال 98 خواندم  و از خواندنش بی اندازه لذت بردم، کتابِ روایت بازگشت» بود، یک ناداستان خواندنی از هشام مطر» که برنده ی جایزه ی پولیتزر 2017» شده است. پدر نویسنده جاب الله مطر» یکی از سرشناس ترین مخالفین قذافی بوده، که با همکاری اطلاعات مصر، ربوده شده و به زندان مخوف ابوسلیم در لیبی منتقل می شود، دولت لیبی هیچ مسئولیتی در این مورد قبول نمی کند و ادعای ربوده شدن را تکذیب می کند، حالا نویسنده بعد از بیست و چند  سال از یده شدن پدرش به لیبی باز می گردد تا از سرنوشت نامعلوم او اطلاعاتی پیدا کند.

روایت کتاب خطی نیست، نویسنده در زمان های مختلف حرکت می کند، از گذشته و حال روایت می کند، مرحله به مرحله اطلاعات و تکه های پازل را در اختیار خواننده قرار می دهد و سعی می کند تا آخرین لحظات آنها را با خودش همراه کند، و به گمانم موفق هم عمل می کند. کتاب صرفا خاطرات نویسنده نیست، دردنامه ی تبعید پدرانی هست که سرزمین های گرفتاردرچنگال دیکتاتوری، آنها را از فرزندانشان جدا کرده است، و تبعیدشان کرده به یک مکان معلوم، تبدیل شده اند به آدم های مجهول المکان، که نه می شود مرگشان را باور کرد و برایشان مراسم سوگواری برگزار کرد و نه اینکه امید زنده ماندنشان را از دست داد.

در خلال روایت ها، لیبی را می بینیم و شرایط وحشتناک دیکتاتوری قذافی را که اجازه ی نفس کشیدن به مخالفینش را هم نمی دهد، و حسرت نسل های مختلف لیبی را که در زندان ها، به دور از فرزندان پیر می شوند، یک جایی نویسنده از آرزوهایش می نویسد و می گوید :آرزوهایم معمولی بود. مانند آن پسر مشهور در اودیسه _به گمانم، مثل بیشتر پسرها_ آرزو می کردم دست کم پدرم مردی سعادتمند بود که در خانه ی خودش پیر می شد. ولی، برخلاف تلماخوس، هنوز، بعد از بیست و پنج سال، از مرگ نامعلوم و سکوت» پدرم رنج می برم. من به قطعیتِ خاکسپاری ها غبطه می خورم. این قطعیت برایم رشک برانگیز است. چه احساسی باید داشته باشد که دست هایت را دور آن استخوان ها حلقه کنی، تصمیم بگیری که آنها را چگونه قرار بدهی، و بتوانی بر آن تکه خاک دست بسابی و دعایی بخوانی.»

لیبی آبستن انقلابیست که به بهار عربی معروف شده است، هشام مطر به کشور بازمی گردد تا شاید بتواند اطلاعات بیشتری پیدا کند، قبل از آن با سیف الاسلام، پسر قذافی گفتگوهای بی حاصلی داشته است، برای همین برمی گردد تا با بستگانش که به تازگی از زندان آزاد شده اند حرف بزند شاید نشانه ای از پدرش پیدا کند، اما همه ی روایت ها از سال 1996 که کشتار معروف زندان ابوسلیم اتفاق افتاده، در هاله ای از بی خبری و شک، فرو رفته است.

کتاب از 22 فصل تشکیل شده است، ترجمه ای هم که مژده دقیقی انجام داده است ترجمه ی مناسبی است، انتشارات نیلوفر در زمستان 97 این کتاب را چاپ کرده است.

امتیاز: چهار ستاره


پی نوشت: بالاخره تنبلی را گذاشتم کنار و صفحه ای هم در اینستاگرام برای معرفی کتاب هایی که می خوانم باز کردم:

What_is_literature



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها